ناشنیده....



دل که تنگ است کجا باید رفت؟
به در و دشت و دمن؟ 
یا به باغ و گل و گار و چمن؟
یا به یک خلوت و تنهایی امن
دل که تنگ است کجا باید رفت؟

پیر فرزانه مرا بانگ برآورد

که این حرف نت ، 
دل که تنگ است برو خانه دوست. 
شانه اش جایگه گریه تو
سخنش راه گشا
بوسه اش مرهم زخم دل توست
عشق او چاره دلتنگی توست. 
دل که تنگ است برو خانه دوست.
خانه اش خانه توست.
باز گفتم: 
خانه دوست کجاست؟
گفت پیدایش کن 
برو آنجاکه پر از مهر و صفاست
گفتمش در پاسخ:
دوستانی دارم
بهتر از برگ درخت
که دعایم گویند و دعاشان گویم ،
یادشان در دل من ،
قلبشان منزل من.!
صافى آب مرا یاد تو انداخت ، رفیق!
تو دلت سبز ،
لبت سرخ ،
چراغت روشن!
چرخ روزیت همیشه چرخان!
نفست داغ ،
تنت گرم ،
دعایت با من!
روزهایت پى هم خوش باشد.

.

هرکس به طریقی دل ما میشکنبیگانه جدادوست جدا میشکنبیگانه اگر میشکن ،حرفی نیست.من درعجبم دوست چرا میشکند

 

 

 

~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~

 

 

 

هیچ برنامه ای نداشتم که به عنوان اولین مطلب چی بذارم تو‌وبلاگم

اما امروز که به طرز عجیبی حالم وصف اون دوتا شعر بالابود باخودم گفتم برو بنویس دیگهمنتظر چی هسی؟ دیشب خودت ب استاد قول دادی بنویسی.

اومدم بنویسم.

دلم‌خیلی گرفته

عادتمهالبته که میدونم عادت بدیهولی خب

وقتایی ک‌حالم خوبه یا حداقل با مشکلات روز مره فقط دست و‌پنجه نرم‌میکنم، حالم‌خوبهنه اینکه خوب باشه ها نهسعی میکنم خوب نشون بدم

نمیدونم

میدونی من وقتایی که میخوام حرف بزنم یا بنویسم خیلی پراکنده میگماصلا هم ازاین بابت ناراحت نیستمچون

دلیلشو نمیگم.خودمو خودم میدونیم کافیه.

 

دلم گرفته.

وقتایی که یه راهی رو میرم و اولش پرررانرژی شروع میکنم ولی بلافاصله بعداز شروع مدااام سنگ میفته تو راهم خیلی حالم بد میشهاعصابم بهم میریزه

اونوقته‌که همه ی چیزا و اتفاقای بد زندگیم میاد جلو چشممو دلم‌میخواد خودمو از یه ارتفاع بلند پرت کنم پایین‌دلم میخواد بشینم ور دل یکی هی بگم هی بگم‌هی بگمنه دلم میخواد برم تو بغل یکی زار زار گریه کنم و اون معنی هرقطره از اشکامو بفهمه بدون اینکه من چیزی بگم.

ولی میدونی نمیشه هیچ کدوم ازاین کارارو بکنم پس مجبورم بشینم زانوهای خودمو بغل کنم و گریه کنم

 

چی بگم از حسرت ها وامیدهای ناامید شده


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها